محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

کوچولوهای مامانی

بعد از حموم چه می چسبه یه چای

امروز نی نی ما رفت حموم و حسابی گلو گلو کرد بعد از بیرون اومدن از حموم نی نی هوس کرد چایی بخوره. حالا نی نی ما بود و سینی و استکان و خوردن چایی               ...
22 آذر 1392

لاش ور لاش

گه گداری نی نی ما هوس می کنه بره اتاق داداشی و کنار داداشی بخوابه. هم داداشی مون کوچولوست و هم نی نی و تخت داداشی تا اندازشون بشه باید بزاریمش سر کوچه. در ادامه دو عکس داریم که نی نی و داداشی و آقا خرگوشه لاش ور لاش خوابیدند     ...
22 آذر 1392

السلام علیک یا ابا عبدالله

هنوز محرم تموم نشده و خاله و عمه برای نی نی های خودشون سنگ تموم گذاشتند تو پست قبلی من کاملاً توضیح دادم که چرا مدتیه عکسای نی نی بروزرسانی نمی شه. امسال توفیق شد بریم شهرستان و نی نی ما هم حسابی در غم اهل بیت عزاداری کنه. دشت ایام سوگواری امسال بد نبود اضافه کنید علی اصغر شدن نی نی رو که برای موبایل بابایی بلوتوث کردند اگه موافقید عزاداری نی نی رو ببینیم     عزاداری نی نی اینجا واضح تری   اینم عکس پارسال نی نی   اینم یکی دیگه   اینم ببینید ...
9 آذر 1392

عوض کردن ویندوز و پریدن همه تنظیمات

راستی که غرغر بینندگان وبلاگ نی نی در اومده بود و نالیده بودن از تنبلی مامان و بابا غافل از اینکه مدتی بود اینترنت بابایی آی پی نمی گرفت و سرویس دهنده عزیز هر روز این مشکل رو به نوعی فرافکنی می کرد. آخرین بار هم که همه جور بابایی رو سرکار گذاشته بود و راههای سرکاری تموم شده بود نوبت رسید به عوض کردن ویندوز خانم اپراتور که فک می کرد بابایی در این قضیه پیاده است و بابایی باید منت یه مهندس رو بکشه و چند روزی را از شر تلفنای بابایی خلاصه غافل بود از اینکه بابایی خودش یه پا مهندسه!!! بابایی بود و یه چند ساعت نصب ویندوز و بعد از نصب ویندوزو تمام شدن بهانه های خانم اپراتور یه آقای اپراتور از بابایی عذرخواهی کرد و مشکل رو حل کرد و بابایی موندو حذف...
9 آذر 1392

ساحل دریایه ببینید چه قشنگه

یادش بخیر بابایی که کوچولو بود بابا جون حالش از بابایی خیلی بیشتر بود خدا رحمتش کنه. بابایی بچه دوم بود و می گن مثل نی نی تو دل برو بوده. مادربزرگ بابایی می گفت بچم اینقدر تپل مپل بوده که توریستای اون زمان از مامان جون خواهش می کنند از بابایی کوچولو عکس بگیرند. این موضوع رو خدابیامرز مادربزرگ بابایی با آب و تاب تعریف می کرد. باباجون خدابیامرز رو که تعریفشو کردم خیلی عشق عکاسی داشت تو همین فضای دریا و رو قایق از باباجون عکس قشنگی گرفته. شرمنده اسکنر نداریم تو اون زمان هم دوربینا آنالوگ بود. پس به تعریفش بسنده کنید. زت زیاد ...
12 مهر 1392