کوچولوهای مامانی

تولد پنج سالگی محمدحسین ...

از تولد نی نی ما دو ماه گذشت و به سلامتی در این دو ماه ماجرا زیاد داشتیم و البته گرفتاری فراوان بابایی ترم تابستونی درگیر تدریس و تهیه ارائه به دانشجوهاش بود و دوتا مقاله داشت آماده چاپ می کرد و مامانی هم که علاوه بر سختگیری که در کارای رایانه داشت؛ نی نی روهم می خواست از جیش بگیره بگذریم نشد که مطلب بذاریم که نشد. تعدادی از عکسای جشن تولد نی نی رو میذاریم تا برسیم به مسافرت تابستون ...

سلام امروز روزی بودذ که محمد حسین ما بعد از 9 ماه بالاخره پا به این کره خاکی گذاشت و چشم مامان و بابا رو به قدوم خودش روشن کرد. قبل از اینکه خدا محمدحسین رو به مامان و بابا بده مامانی و بابایی رفته بودند پابوس امام حسین(ع) و همونجا مامانی از امام حسین(ع) فرزند سالم و صالحی خواست که خدا هم مثل همیشه در حق بابایی و مامانی لطف کرد و محمدحسین رو در روز 25 خرداد بهشون هدیه داد. برای مامان و بابا هیچ تردیدی نبود که اسم بچه دومشون رو هم اولاً دو اسمه بذارن و بعد از نام مبارک محمد(ص) نام حسین(ع) را به اسم نی نی تازه متولد شده بذارند. امروز می خواستیم برای نی نی جشن تولد بگیریم ولی چند روزی بود که نی نی ما آب و روغن قاطی کرده بود بهتر دیدیم اگر...

...

  عکس بالا سند دیگری از فضولیهای نی نی هنگام خانه تکانی مامانی است. راستش را بخواهید با وجود تعطیلات عید قبل و بعد این واقعه بزرگ گرفتاریهای بابایی و مامانی به حد اعلا رسیده بود و اینجا خودمونیم عمه خانم هم دیگه کم آورد و بی خیال آپ دیت وبلاگ شد. به هر صورت گفتیم کمی به وبلاگ خجالت بدیم و یکی از وقایع مهم در آستانه سال نو را هنوز که فروردین به پایان نرسیده ثبت ضبط کنیم.   اینها رو هم داشته باشید...   ...